سناریو....
⋆وقتی ساعت 3 شب برمیگردی خونه
P1
نامجون
ا.ت با خستگی وارد خونه میشه و میبینه همه لامپا خاموشه و به یمت اتاق میره اما یهو نامی رو میبینه که رو تخت نشسته و پاشو رو پاش انداخته
نامی: کجا بودی تا این وقت شب؟
ا.ت: من خب...خواهرم از چین امده بود...ب..بعد ما براش پ... پارتی گرفته بودیم...
نامی: پس چرا به من نگفتی؟چرا خبر ندادی؟
ا.ت: آخه...خیلی یهویی شد ببخشید
نامی: هوففف باشه...ولی دیگه تکرار نشه چون اگه مامانتم از یه کره خاکی دیگه هم بیاد بی اجازه من همچین کاری نمیکنی
جین
وارد خونه شدی
جین: بهههههه ببین کی برگشته...دختر خودم
ا.ت: جین هنوز بیداری؟
جین: هوم؟اره معلومه که بیدارم ساعت ۳ شب که....چیزی نیست ...مگه نه(با چشمای قرمز بهت خیره شد)
ا.ت م..من
جین: کجا بودی؟(ترسناک)
ا.ت: خ...خرید
جین: خرید؟!خر گیر اوردی؟فکر کردی نمیفهمیدم بار بودی؟
ا.ت: خ...خب
تا جین خواست از جاش بلند شه و بیاد به سمتت سریع در خونه رو باز کردی و فرار کردی چون اگه دستش بهت میرسید زنده نمیموندی
یونگی
با لباسای رسمی و حالت مست در خونه رو میبندی و کیفمو پرت میکنی کنار
یونگی: کجا بودی؟
با شنیدن صداش سرتو بالا میاری و وقتی میبینیش باز بغض میکنی
یونگی: چیزی شده ا.ت؟گریه کردی!
با حرفش بغضت میترکه و میشینی رو زمین و یونگی میاد سمتت و بغلت میکنه
یونگی: چیه؟داری میترسونیم
ا.ت: یونگیییییی تیم نوازندگی ما شکست خورد هققق
ذهن یونگی: اوه شت منو باش که میخواستم بکشمش
یونگی: اشکال نداره اشکال نداره...ببینم بار بودی؟
ا.ت: هق ارههه
یونگی: چیزی اونجا که نشد؟
ا.ت: هق نههه همه داشتیم گریه میکردیم...
براید بفلت میکنه و سعی میکنی آرومت کنه
جیهوپ
داشتی توی پیاده رو راه میرفتی که یهو یکی کشوندت سمت خودش و بغلت کرد...اول شکه شدی ولی جیغ بلندی کشیدی و ازش جدا شدی
هوبی ا.ت
ا.ت: جیهوپ؟اینجا چیکار میکنی
اخم میکنه و دوباره میکشت به بغل
هوبی: میدونی ساعت چنده؟! میدونی چقدر دنبالت گشتم؟؟
ا.ت: ببخشید...فقط امروز یکم حس کردم بیکس ترین دنیا منم....فک میکردم اگه تا هر ساعتی بیرون باشم کسی نگرانم نمیشه
از بغلش دردت اورد و نگات کرد
هوبی: چرا اینجوری فکر کردی؟
ا.ت: چون تو این مدتی که مادرمو از دست دادم....فهمیدم بهم خیانت کردی(خیره به زمین)
هوبی: تو....از..کجا..
ا.ت: من اون موقع دیدمتو الانم ...میخوام که فقط بری....(خیره به زمین)
هوبی: من توضیح میدم من اونموقع....
با چکی که خورد حرفش قطع شد و به تو نگاه کرد که خیلی عادی نگاش میکردی
ا.ت: ولش دیگه گذشته
بچها....جا نیست میریم برا پارت بعد ❌️۱۵ لایک❌️ بزنید
P1
نامجون
ا.ت با خستگی وارد خونه میشه و میبینه همه لامپا خاموشه و به یمت اتاق میره اما یهو نامی رو میبینه که رو تخت نشسته و پاشو رو پاش انداخته
نامی: کجا بودی تا این وقت شب؟
ا.ت: من خب...خواهرم از چین امده بود...ب..بعد ما براش پ... پارتی گرفته بودیم...
نامی: پس چرا به من نگفتی؟چرا خبر ندادی؟
ا.ت: آخه...خیلی یهویی شد ببخشید
نامی: هوففف باشه...ولی دیگه تکرار نشه چون اگه مامانتم از یه کره خاکی دیگه هم بیاد بی اجازه من همچین کاری نمیکنی
جین
وارد خونه شدی
جین: بهههههه ببین کی برگشته...دختر خودم
ا.ت: جین هنوز بیداری؟
جین: هوم؟اره معلومه که بیدارم ساعت ۳ شب که....چیزی نیست ...مگه نه(با چشمای قرمز بهت خیره شد)
ا.ت م..من
جین: کجا بودی؟(ترسناک)
ا.ت: خ...خرید
جین: خرید؟!خر گیر اوردی؟فکر کردی نمیفهمیدم بار بودی؟
ا.ت: خ...خب
تا جین خواست از جاش بلند شه و بیاد به سمتت سریع در خونه رو باز کردی و فرار کردی چون اگه دستش بهت میرسید زنده نمیموندی
یونگی
با لباسای رسمی و حالت مست در خونه رو میبندی و کیفمو پرت میکنی کنار
یونگی: کجا بودی؟
با شنیدن صداش سرتو بالا میاری و وقتی میبینیش باز بغض میکنی
یونگی: چیزی شده ا.ت؟گریه کردی!
با حرفش بغضت میترکه و میشینی رو زمین و یونگی میاد سمتت و بغلت میکنه
یونگی: چیه؟داری میترسونیم
ا.ت: یونگیییییی تیم نوازندگی ما شکست خورد هققق
ذهن یونگی: اوه شت منو باش که میخواستم بکشمش
یونگی: اشکال نداره اشکال نداره...ببینم بار بودی؟
ا.ت: هق ارههه
یونگی: چیزی اونجا که نشد؟
ا.ت: هق نههه همه داشتیم گریه میکردیم...
براید بفلت میکنه و سعی میکنی آرومت کنه
جیهوپ
داشتی توی پیاده رو راه میرفتی که یهو یکی کشوندت سمت خودش و بغلت کرد...اول شکه شدی ولی جیغ بلندی کشیدی و ازش جدا شدی
هوبی ا.ت
ا.ت: جیهوپ؟اینجا چیکار میکنی
اخم میکنه و دوباره میکشت به بغل
هوبی: میدونی ساعت چنده؟! میدونی چقدر دنبالت گشتم؟؟
ا.ت: ببخشید...فقط امروز یکم حس کردم بیکس ترین دنیا منم....فک میکردم اگه تا هر ساعتی بیرون باشم کسی نگرانم نمیشه
از بغلش دردت اورد و نگات کرد
هوبی: چرا اینجوری فکر کردی؟
ا.ت: چون تو این مدتی که مادرمو از دست دادم....فهمیدم بهم خیانت کردی(خیره به زمین)
هوبی: تو....از..کجا..
ا.ت: من اون موقع دیدمتو الانم ...میخوام که فقط بری....(خیره به زمین)
هوبی: من توضیح میدم من اونموقع....
با چکی که خورد حرفش قطع شد و به تو نگاه کرد که خیلی عادی نگاش میکردی
ا.ت: ولش دیگه گذشته
بچها....جا نیست میریم برا پارت بعد ❌️۱۵ لایک❌️ بزنید
- ۱۷.۸k
- ۰۷ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط